میرم از شهرِ تو با یه کوله بار از خاطره
دلِ من مونده پیشت گرچه پاهام مسافره
می گذره همراهِ جاده یادِ تو از تو خیالم
توی راه دریغ از ابری که بباره واسه حالم
توی هر گوشه ی این شهر، دارم از عشقِ تو یادی
می سوزونه منو یادِ دلی که به من ندادی
راه می افتم بی هدف، مقصدِ راهِ نمی دونم
کاش میشد آروم بگیرم، ولی افسوس نمی تونم
کو یه قاصدک تو جاده، که بشه همسفرِ من
من یه قصه م که جدایی شده فصلِ آخرِ من
توی هر گوشه ی این شهر، دارم از عشقِ تو یادی
می سوزونه منو یادِ دلی که به من ندادی
میرم و گم میشم آخر، تو غروبِ دشتِ غربت
نمی تونم که بمونم، توی شهرِ بی محبت
برچسب : نویسنده : sotoodehhha بازدید : 143